علاقه انسان به زندگي در كوه شايد به اين دليل بود كه فكر مي كرد كوه مي تواند امنيت بخش باشد؛ از اين رو ساخت مكان هاي مذهبي و حتي مسكوني در ارتفاعات از گذشته به عنوان سنتي مرسوم بوده است. هر دليلي كه داشته باشد، اين سازه ها امروزه مهم ترين جاذبه هاي گردشگري براي ديگرانند. نمونه هاي داخلي اين نوع معماري هم آنقدر هوادار دارد كه ايرانيان را ترغيب به بازديد از آنها كند. از مهم ترين اين مراكز در ايران مي توان به روستاي كندوان در آذربايجان شرقي، روستاي ميمند در كرمان و غارهاي خربس در جزيره قشم اشاره كرد.
آرش بصيرت. سردبير سايت تخصصي معماري شهرسازي اتووود.
احتمالا تا اواسط قرن نوزدهم تكليف مشخص شده بود «يك بخش جهان به سمت قدرت صنعتي تاخت و بخش ديگر واپس ماند... انگليسي ها و بعضي نواحي ديگر اروپا به وضوح كالاهاي خود را زير قيمت ساير رقيبان مي فروختند. كارگاه جهان بودن برازنده آنها بود... به طور تقريبي در ۱۸۴۸ روشن بود كدام كشورها متعلق به كشورهاي پيشرفته، يعني اروپاي غربي (منهاي شبه جزيره ايبري)، آلمان، شمال ايتاليا، بخش هاي مركزي اروپا، اسكانديناوي و ايالات متحده آمريكا هستند... هيچ واقعيتي وضع تاريخ قرن بيستم را راسخ تر از اين تعيين نكرد.» در اين ميان و در گذر از جامعه فئودال و پيشاصنعتي به جامعه سرمايه محور صنعتي، آلمان انتهاي قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم جايگاه ويژه اي داشت.
به راستي ميراث «مارگارت تاچر» براي معماري و شهر چه بوده است؟ آيا ما هنوز با اشباح، حالا سرگردان، برآمده از كنش هاي اين سردمداران نئوليبراليسم در حوزه شهري مواجهيم؟ آنچه از پي مي آيد، با قبول اين گزاره كه هرآنچه هست، چيزي نيست جز حاصل جمع پيامدهايش، بيشتر به دنبال برشمردن تبعات سياست هاي مارگارت تاچر و تاثيرات پيدا و پنهان آنها بر معماري و شهرسازي است. ديويد هاروي، جغرافيدان، در كتاب «فضاهاي اميد» (۲۰۰۰) تكه كلام مارگارت تاچر: «هيچ بديلي وجود ندارد» را تاكيدي موكد بر عدم وجود جايگزيني بر بازارِ آزاد نئوليبرال و جهانِ خصوصي سازي شده مي خواند. همين باورهاي عميقا راستگرا و نومحافظه كارانه است كه شهر را از آن فهم تاريخي اش به مثابه گستره اي با امكانات وسيع براي همْ رسشِ به لحاظ فضايي متعامل انسان ها خارج مي سازد و آن را به ابزاري تبديل مي كند براي تسريع مالكيت خصوصي.
به عنوان يك باستان شناس به شهرها و روستاهاي دور و نزديك سفرهاي زيادي مي كنم. در اين سفرها يك پديده بارزتر از هر چيز ديگر رخ مي نماياند آن هم چنبره فناوري بر ساحت سنتي زندگي است، فرقي هم نمي كند اينجا شهري بزرگ همچون تهران باشد يا روستايي كوچك در دورترين نقطه اين مرزو بوم. جامعه ما در حال گذار از سنت به مدرنيته است و طبيعي است سايه فناوري بر پيكر نحيف سنت سنگيني كند.
اين قضيه البته ارتباطي به قدرت رو به افزايش فناوري يا رو به ضعف نهادن سنت ندارد، بلكه بيشتر از بدفهمي و بويژه بدفهماندن سنت به نسل جوان ناشي مي شود. در اينجا با چند مثال ساده و روشن اين «كج فهمي و بدفهماندن» را شرح مي دهم.
شهرهاي جنوبي ايران به دليل برخورداري از آب و هواي گرمسيري و نخل هاي بلندبالا شهره هستند و ادبيات و فرهنگ عامه ما سرشار است از ضرب المثل ها و تشبيهاتي كه ايستادگي و مقاومت را بر قامت استوار اين نوع درختان مي بيند، اما متاسفانه در سال هاي اخير ساخت و نصب نخل هاي پلاستيكي در شهرهاي ايران بويژه بعضي از شهرهاي خطه جنوب باب شده است.
در كنار حفظ امنيت، تنظيم شرايط محيطي براي بقا و برقراري امكان زيست آدمي و يا براي تأمين بيشتر آسايش و ارتقاي سطح كيفي زندگي، از اصلي ترين تلاش هاي تاريخي انسان شمرده مي شود. به ويژه اقليم هاي سخت، با سرما و گرماهاي كشنده، با آفتاب تيز و سوزاننده، بادهاي بد و طوفان هاي مخرب و... مبارزه اي دشوار را در پيش پاي تمدن هاي بشري گذاشته اند.
آنچه امروزه به اتكاء سامانه هاي فني و دستگاه هاي مختلف الكتريكي و البته با صرف هزينه و انرژي فراوان تأمين مي شود و همچنين رعايت اصول و روش هايي كه به كنترل بهتر شرايط زندگي مي انجامد، اگرچه امروزه گاهي در حد بخش نامه ها و قوانين اداري ظاهراً دست و پاگير باقي مي مانند، اما روزگاري دغدغه ي ناگزير و موضوع هوشمندي معماران بوده است. خانه به عنوان اولين و فراگيرترين نياز معماري، باغ، كاروانسراهاي ميان راهي، بناهاي مذهبي و... همه و همه، از كوير تا جنگل و از سواحل شرجي تا كوهستان هاي برف گير، با توسل به ترفندهاي معمارانه، بايد آدمي را، به فراخور كاربري، از گزند دشواري هاي آب و هوا نجات دهند. ترفندهايي كه مطالعه و شناخت آن ها، علاوه بر جاذبه هاي تاريخي، گاهي با اندكي تغيير و روزآمدي، همچنان به واسطه عملي و مقرون به صرفه بودن، كاربردي و حائز اهميت علمي و اجرايي مي باشند.
اين روزها رسم شده است كه به جديدها مي گويند؛ مدرن. مد شده است، بي هويتي معماري هاي جديد را به گردن نيازهاي جديد، محصولات جديد، فناوري هاي جديد و محدوديت هاي جديد مي اندازند و نقد اين بي هويتي را با سفسطه ناكارآمدي و كهنگي معماري سنتي پاسخ مي دهند و توجيه مي كنند. تاريخ و جريان پرمايه معماري و اندوخته هاي آن را محكوم به سنتي بودن مي كنند و در اين رهگذر؛ سنت را معادل تحجر مي گيرند و بي هويتي و واردات ناسازگار را معادل مدرنيزم. بي تحقيق و تدقيق در انديشه و مسير تكاملي معماري غرب، ظواهر دست چندم آن را به كوچه ها و خيابان هاي شهر مي آورند و تاسف بارتر اين كه؛ بي خبري از نقاط قوت، داشته ها و انديشه هاي متعالي گذشتگان و ناتواني از چگونگي به كارگيري آن ها را در پشت نقاب كاغذي تجددي خام و تقليدي، پنهان مي كنند. قاعده نشناخته، سوداي شكستن قاعده در سر دارند و بي تسلط به دانش و تاريخ معماري، هر چيزي را بكر و تازه مي پندارند و از اين تصور بي پايه سرمست مي شوند. يا اگر نه به تقليد، در پندار و توهم فرار از تكرار و تحجر سنتي، با بي اطلاعي، آزموده ها را مي آزمايند و به اختراع دوباره چرخ و آتش مشغول مي شوند.
نخستين بار آجر در سرزمين بين النهرين مورد استفاده قرار گرفته است، آجرها گروهي از مصالح هستند كه به تدريج در گذر زمان جايگزين سنگ ها شدند و شايد اولين بار پس از پيدايش آتش در مكان هايي كه معادن نداشتند فكر ساخت آجر به ذهن بشر خطور كرد.
نمونه معماري هاي اجري زيباي ايران باستان همچون زيگورات چغازنبيل، ايوان مدائن و... نشان پيشرفت ايرانيان در توليد اين مصالح ساختماني است.
با توجه به اينكه استفاده از سنگ، حمل كردن و خرد كردن و روي هم قرار دادن آن براي ساخت خانه ها كار دشواري بوده است و با پيدايش آجر انسان ها ترجيح دادند كه آجر را جايگزين سنگ كنند، اين مصالح اولين توليد صنعتي و انبوه به دست بشر هستند و براساس مواد اوليه، روند توليد و نوع مصرف آن به انواع متنوعي تقسيم مي شوند، اما فراوان ترين و نخستين نوع آن آجر رسي است كه در ابعاد و اشكال متفاوتي به بازار عرضه مي شوند.
آجر از گلي كه حاصل خاك رس است به دست مي آيد و به راحتي شكل دلخواه را به خود مي گيرد و به همين دليل مي توان با قالب هاي متفاوتي از انواع آجرهاي مناسب براي نما، ساخت بدنه ساختمان يا آجرهاي تزئيني ساخت. اين آجر هاي رسي پس از قالب گيري حرارت داده مي شوند.
چكيده
چند دهه از مطرح شدن معماري پايدار در عرصه معماري مي گذرد و مجامع بين المللي راهكارهاي بسيار را براي تكميل و تكامل آن ارائه نموده اند. قطعأ اصول معماري پايدار كه همان حفظ انرژيهاي طبيعي، كاهش استفاده از سوختهاي فسيلي و همزيستي با محيط و اقليم است بايد مد نظر طراحان و فعالان عرصه معماري قرار گيرد. قدري تأمل در معماري پايدار و اصول آن ما را به معماري بومي (مربوط به گذشته) اين سرزمين خواهد رساند، چرا كه معماران اين سرزمين در اقليم هاي مختلف توانسته اند بهترين هماهنگي را با محيط ايجاد كنند و با استفاده از محدوديت ها و امكانات بستر طرح بهترين شرايط زيستي رابراي كاربران فراهم خود سازند. معماري مازندران يكي از نمونه هاي موفق معماري بومي است كه چنان با ظرافت با طبيعت درآميخته است كه گويي جزئي از بستر و محيط طبيعي است. اين درآميختگي با بستر و توجه به قابليتها و محدوديت هاي آن باعث همسو شدن معماري بومي مازندران و معماري پايدار شده است. چنان كه تميز نمودن آنها از هم بسيار دشوار مي نمايد .
توجه به معماري بومي و شناساندن اصول نهان معماري پايدار در آن يكي از راهكارهاي مفيد در جهت شناساندن معماري پايدار مي باشد، چرا كه توجهي دوباره را به معماري بومي معطوف خواهد نمود و از طريق آن مباحث معماري را به مباحث روز بين الملل نزديك خواهدكرد. مسلماَ معماري بومي در زمان و مكان خودش پايدار بوده است و تقليد صرف از آن، امري بيهوده است. در اين مقاله استخراج ويژگي هاي نهان معماري پايدار در معماري بومي مازندران مد نظر مي باشد. روش تحقيق در اين پژوهش مبتني بر مطالعات كتابخانه اي است و رويكردي توصيفي دارد. نتايج بدست آمده از اين پژوهش به روشن شدن اصول پايدار نهفته در معماري مازندران منجر خواهد شد...